سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعر... - نام تو میخک است
  •  RSS 
  • خانه
  • شناسنامه
  • پست الکترونیک
  • مدیریت وبلاگ من

  • موضوعات وبلاگ من

  • درباره من
    شعر... - نام تو میخک است
  • لوگوی وبلاگ من
    شعر... - نام تو میخک است

  • اشتراک در خبرنامه

     


  • لینک دوستان من







    ساحل نشین اشک .احسان پرسا
    ابرش
    بوبو
    الهه امید
    تازه های ادبی
    بی زمین تر از درخت
    شخص ثالث
    جوک و عکس و اس ام اس کوچه گرد
    علیرضاافتخاری
    مژگان بانو
    تحریر
    تنبورشمس
    کلبه ی تنهایی محمد رضا
    شعرهای عاشقانه ی جهان
    شعرکودک
    شعرهای عاشقانه
    جن
    احضارجن
    درمحضرقران وعترت
    ترانه ها و جمله های عاشقانه
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    وبلاگ احمدی نژاد
    شبکه ی قرآن کریم
    لوح فرهنگ و ادب فارسی
    غبار غم
    من و مجنون
    خبرگزاری مهر
    پشت هیچستانم
    اشعارسیدعلی صالحی
    سایت علیرضا افتخاری
    انجمن شاعران ایران
    مجله اینترنتی هفت سنگ
    شعرجوان خراسان
    مجموعه آثارشعرنو
    ترنم مردی که عاشق شعر است
    پاک مردان حماسی
    پاسخ به شبهات وحقوق زنان
    همراز
    یک آرزو
    لوح دل

  • اوقات شرعی


  • مطالب بایگانی شده
    پاییز 1385
    تابستان 1385



  • وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
  • شعر...

    نویسنده: دختردریا(پنج شنبه 85/9/2 ساعت 4:17 عصر)

     

     

    عزیزم، از هرچه تو مراست مرا،
    مرا تو از هرچه هست عزیزم!
    آفتابِ خوب، آسودگی‌های آینه،
    فرزندِ فهمیده‌ی قند و غریزه‌ی نور
    مرا منزل گاهی روشن ببخش
    مرا منزل گاهی برای آرامش
    من معصومِ نخستین و
    شاعرِ‌ آخرین آسمانِ توام!
    ملایک دو سوی من گاهی
    مدادم را می‌گیرند
    روی شانه‌ی چپم می‌نویسند چیزی،
    روی شانه‌ی راستم می‌نویسند چیزی،
    اینان آینه‌دارانِ کلمات منند
    مرا محبت آورده‌اند
    عطر و دوات و نی و واژه آورده‌اند
    بیا این پیاله لبریز است،
    تند است و گَس، طعمِ انگورِ آذری می‌دهد.


    بگو کجا می‌توان آسوده خفت
    بخشنده‌ی بوسه‌های قرمزِ توت، انار،
    حتی شکسته‌ی آینه بر سنگفرشِ ایوانِ ماه.
    بخشنده‌ی روان‌ها، رویاها، روشنایی‌ها
    که مرا به شهرتِ اَبدی آینه رسانده‌ای!


    من هرگز نخواهم شکست
    من هرگز حرفی نخواهم زد، سخنی نخواهم گفت،
    فقط می‌گویم ندانستید او کیست
    که روی صندلیِ سپید
    کنار دستتان نشسته بود!


    من اعتمادِ عجیبی به خواب‌های آینه دارم
    راست می‌گوید خواهرم
    تو بر ارابه‌ی آفتاب
    با اسبانی روشن از روحِ آسمان خواهی آمد.


    اینجا همه‌ی آب‌های روان
    مشتاقِ سپیده‌دمِ دریایند
    ما تشنه‌ایم!
    ساعتِ شما چند است!؟


    باشد، که زندگی
    زندگی‌ست.
    امروز در دست من و
    دوش در دست تو و
    فردا ... مالِ دیگری‌ست،
    تنها به یاد آر که رویاها نمی‌میرند.


    سفر این‌گونه آغاز می‌شود
    روشن‌تر از این تماشا
    تنها نوشتن است که مرگ را
    پشتِ دَرِ اتاق و آینه مشغول شمردن کلمات خواهد کرد!


    دست‌های تو همسایگانند
    یکی به چپ می‌رود، یکی به راست!


    تو رویاها را ورق بزن ای روشن!
    رازِ هزار آینه، "ری‌را"!

     

    سیدعلی صالحی

    ۳  آخرین عاشقانه‌های ری‌را

    راستی ...اگر دوست داشتید به وبلاگ تازه ی من سر بزنید ...منتظرتونمwww.bagheyaghoot.blogfa.com 



    نظرات دیگران ( )

    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن
    1
    2
    3
    4
    5
    6
    7
    8
    9
    10
    11
    12
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن

    *
    *
    *
    *
    *
    *
    *