• وبلاگ : نام تو ميخك است
  • يادداشت : براي استاد تقي پورگرامي
  • نظرات : 4 خصوصي ، 28 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام و ممنون!

    اجازه ميخوام داستان دختري رو برات بگم كه يه شب رفته بود پيش آقا تا بهش سربزنه. خيلي دلش گرفته بود. فشار مشكلات بدجوري داشت كمرش رو خم ميكرد.احساس تنهايي سرتاسر وجودش رو فراگرفته بود. خسته از آدمهاي دو رو و متظاهر كه خيلي هاشون فقط نگاه ابزاري بهش داشتن، دوست داشت با آقا خلوت كنه و حسابي سفره ي دلش رو براش باز كنه. در حاليكه تو فكر بود متوجه شد كه يه نيرويي داره اونو ناخودآگاه به سمت درب شماره چهار حركت ميده. از درب 4 كه بيرون رفت كسي رو ديد كه مدتها انتظارش رو ميكشيد. لبخند رو لباش نشست و او هم با گشاده رويي ازش استقبال كرد. نميدونست داره كجا ميره . او كه بارها به جمكران اومده بود هيچوقت چنين لحظاتي رو تجربه نكرده بود. واقعا چي شده بود كه يه دفه همه عوامل دست به دست همه دادن و او تو اين مسير افتاده بود. مثل اينكه بايد اين اتفاق ميافتاد. مثل اينكه قرار بود دخترك جواب همه سوالاتشو و مرحم همه ي دردهاشو از آقا بگيره و گويا قرار بود اين ماموريت رو يكي از مخلصان آقا انجام بده. انگار خود آقا ميخواست كه چشم دخترك به لامپهاي روشن كنار خيابون دوخته بشه و يه لحظه ترس تمام وجودش رو فرابگيره كه واي نكنه يه دفه برق قطع بشه و من تو اين تاريكي چيكار كنم؟ واي كاش ميشد نيرويي كه اين لامپها رو روشن ميكنه هميشه همراه من بود تا هر لحظه ميخواستم روشنايي بخش و چراغ راهم باشه. اما خب حتي اگه نيرو هم بود باز به لامپي نياز بود تا تجلي اون نيرو رو در لامپ ببينم. پس يعني اون نيرو خودش به تنهايي نميتونه خودش رو به من نشون بده و چراغ راه من باشه؟ دخترك صداي استاد رو شنيد كه در جوابش گفت: چرا اون نيرو رو ميشه حسش كرد اما براي احساسش نياز به قوه ي اداركي بس توانمندي هست كه در خيلي از ما انسانها نيست و مايي كه خيلي وقتا از كنار لامپها راحت ميگذريم و تا برق نره احساسشون نميكنيم چطور ميخوايم نيروي روشن كننده ي لامپهارو هميشه احساس كنيم؟ مايي كه گويا تا نبينيم و حس نكنيم باور نميكنيم.

    اون نيرو بطور بالقوه احساس كردني هست اما اين محدوديتهاي ماست كه احساسش رو برامون سخت ميكنه . پس بهتره براي احساسش سعي كنيم بجاي حسرت خوردن برتوانمنديهايي كه نداريم بر توانمنديهاي داشته ي خود تكيه كرده و حال كه چشم داريم لامپها رو ببينيم. لامپهاي بيشمار اطرافمون رو .... لامپهاي كه هر لحظه ميتونه خيال ما رو راحت كنه كه برق هست... كاش بدونيم كه هر لامپي يه روز عمرش تموم ميشه ولي برق هميشه هست چه ما بهش دسترسي داشته باشيم چه بدليل ضعف خودمون بهش دسترسي نداشته باشيم.