سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دختردریا - نام تو میخک است
  •  RSS 
  • خانه
  • شناسنامه
  • پست الکترونیک
  • مدیریت وبلاگ من

  • موضوعات وبلاگ من

  • درباره من
    دختردریا - نام تو میخک است
  • لوگوی وبلاگ من
    دختردریا - نام تو میخک است

  • اشتراک در خبرنامه

     


  • لینک دوستان من







    ساحل نشین اشک .احسان پرسا
    ابرش
    بوبو
    الهه امید
    تازه های ادبی
    بی زمین تر از درخت
    شخص ثالث
    جوک و عکس و اس ام اس کوچه گرد
    علیرضاافتخاری
    مژگان بانو
    تحریر
    تنبورشمس
    کلبه ی تنهایی محمد رضا
    شعرهای عاشقانه ی جهان
    شعرکودک
    شعرهای عاشقانه
    جن
    احضارجن
    درمحضرقران وعترت
    ترانه ها و جمله های عاشقانه
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    وبلاگ احمدی نژاد
    شبکه ی قرآن کریم
    لوح فرهنگ و ادب فارسی
    غبار غم
    من و مجنون
    خبرگزاری مهر
    پشت هیچستانم
    اشعارسیدعلی صالحی
    سایت علیرضا افتخاری
    انجمن شاعران ایران
    مجله اینترنتی هفت سنگ
    شعرجوان خراسان
    مجموعه آثارشعرنو
    ترنم مردی که عاشق شعر است
    پاک مردان حماسی
    پاسخ به شبهات وحقوق زنان
    همراز
    یک آرزو
    لوح دل

  • اوقات شرعی


  • مطالب بایگانی شده
    پاییز 1385
    تابستان 1385



  • وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
  • برای استاد تقی پورگرامی

    نویسنده: دختردریا(سه شنبه 85/7/18 ساعت 1:15 صبح)

     

     

    تقدیم به استاد فرهیخته ی دانشگاه  قم

     

    شب های قدرنزدیکه.شب هایی که قران کریم خداروسرمیگیریم تاروی سیاه وشرمسارودل خسته و پرگناهمون رو زیر این کلام ا... نورانی پنهان کنیم و خدا رو به عزیزترینهای خودش و خودمون قسم بدیم که مارو ببخشه و هدایتمون کنه به راه راست.هرکسی توی این شبها برای خودش شوروحال وذکر ودعایی داره و برای خودش ودیگرانی که توی ذهنشه دعا میکنه ...خانواده، دوستان ، اقوام، و خلاصه  خلوتی درست میکنه که توی اون بتونه برای یک سال آینده اش اشک و عشق بده و از خداشوروانر‍ژی بگیره.من هم برای امام منتظرمون برای ظهورش سلامتیش وشادیش دعا میکنم برای خانواده ام و خودم و دوستان وآشنا ها...اما نمی دونم برای یه عزیز خیلی بزرگ و مهربون که یه پل زیبا و امن ومستقیمه به خود خدا چطوری وباچه زبونی دعا کنم وخدا رو برای شادکردن و سعادتمند ترکردنش صدا کنم.کسی که من و خیلی های دیگه سلامتی روحی  وزندگی آروم و شادمون رو مدیون وجود نورانی و پاک و خدایی و صبورش هستیم .خیلی ها این استاد فرهیخته و اهل علم ومشاوردلسوز و ازخود گذشته و شاعر وهنرمند گرامی رو میشناسند .کسی که بیشترساعات شبانه روزی اش رو در راه خدمت خالصانه وبی منت به آدمهایی سرمیکنه که درتنهاییشون جزخدا کسی رو ندارند.نمی دونم چی بایدبگم که لایق این هنرمند واستاد گرامی باشه فقط میتونم بگم استاد تقی پور گرامی !من و خیلی های دیگه بازگشتمون به زندگی و یافتن آرامش و امید ولذت بودن و دیدن و شنیدن رو مدیون وجود نازنینتون هستیم.شماهمیشه مارو یاد خدای بزرگی می اندازید که بدون هیچ منتی بهترین ها رو می بخشه ...و بعد وقتی با بی اعتنایی و بی مهری وقدرنشناسی  ...ما مواجه میشوید بازهم بزرگوارانه مارو می بخشید.استاد خوبم !میدونم من شاگرد و مراجع خوبی براتون نبودم...میدونم جواب خوبی هاتونو بابدی دادم ...با نمک خوردن و نمکدان شکستن .اما این دخترکوچیکتون رو ببخشید و بدونید که هیچ وقت تا آخرعمرم فراموشتون نمی کنم.نه شما رو نه خوبی های بی دریغتون رو.هیچ وقت یادم نمی ره وقتی باهاتون آشنا شدم کی بودم یادم نمی ره به خاطرفشارهای دردناک زندگی یه قدم با جنون فاصله داشتم ...خودم رو باخته بودم وهرلحظه منتظرسقوط به یاس و ناامیدی بودم!ویادم نمی ره که چقدردلسوزانه برام وقت گذاشتید و...حالا اینهمه آرامش و امید و شادی رو مدیون وجود پاک ونورانی شما هستم .منو ببخشید اگه بارها من و امثال من باعث شدیمبا ندونم کاری هامون شما به زحمت بیفتید وبه خاطر ما حرف بشنوید وچیزی که درشانتون نیست رواز نالایق ها  بنابرمصالح ما (ونه خودتون) تحمل کنید...ماروببخشیدوبرامون دعاکنیدکه خوب میدونم خداصدای نازنین و مهربونتون رو بدون استجابت نمیگذاره...صدای کسی که قراره در بهشت جاودانش همنشین برترین ها باشه.هیچ وقت نمیشه انسانهای بزرگ رو درزمان خودشون درک کرد وقدروقیمت شما استاد وپژوهشگروشاعرونویسنده ی بزرگوارهم به این آسانی ها قابل درک نخواهد بود...نمیدونم چی بگم فقط چون تارهای گرفتاری های دنیا بدجوری به تنم تنیده شده میخوام که دعام کنید وبدونید هرجاهستم و باشم مدیون وجود گرانقدرشماهستم و اگه چیزی یا کسی  باعث بشه برای همیشه نبینمتون همون عامل آشفتگی دوباره و ازبین رفتن من نیز هست ه خدای بزرگ بی منت می سپارمتون چون فقط خودش میدونه پاسخی شایسته به مهربونی های بی دریغتون بده....

     

     



    نظرات دیگران ( )

  • اینو وقتی بخون که خیلی تنهایی

    نویسنده: دختردریا(شنبه 85/7/15 ساعت 10:22 عصر)

     

     

    اینو وقتی بخون که خیلی تنهایی

    می خوام یه چیز بهت بگم،به تو ،به خودم،به تمام اونایی که دوستشون دارم و دوستشون داریم و نمی دونند و تموم اونایی که دوسمون دارن و نمی دونیم،به همه مردم دنیا.می خوام بگم یه روز میشه که دیگه هیچکس دوستت نداره،هیچکس برات دل نمی سوزونه،هیچکس حتی دلش برات تنگ نمی شه ،هیچکس ،هیچکس، هیچکس.یه وقتی میاد که حتی اون کسی که یه روز عاشقت بود ،دوستت داشت،برات می مرد ،دیگه دوستت نداره و میگه که دیگه هیچوقت نمی خواد که ببینتت و حتی صدات رو بشنوه.یه روزی میاد که از همه دلگیری،از همه،روزی که میون یه دنیا آدم ،یه دنیا دوست احساس دلتنگی می کنی ،یه روزی که هیچ دلی با تو همدل نیست و هیچ سری با تو همسر نیست ،هیچکس صدات رو نمی شنوه و درکت نمی کنه ،با تو مهربونی نمی کنه ،روزی که از همه ناامید می شی.اون روز دیگه تو هم دل به کسی نمی دی .کسی رو دور و برت نمی بینی .همه رفتند و تو تنهایی...حتی...!ولی نه،اگه یه روز تموم دنیا برن ،تموم دنیا دوستت نداشته باشن ،هیچکس هیچوقت نخواد تورو ببینه یا صدات رو بشنوه حتی اگه هیچ دری از درهای دنیا به روت باز نباشه هیچ گوش شنوایی نباشه که حرفات و درد دل هاتو بشنوه ،باز یه نفر هست.یک نفر اون بالا بالا ها ،یک نفر که بزرگتر از همه است.حتی اگه بدترین بدها باشی ،مثل من،از همیشه بیشتر به تو نزدیکه.صدات رو دوست داره حتی اگه بدصدا باشی ،گریه هاتو دوست داره ،دوستت داره ،عاشقته،فقط یکی!توی آینه نگاه کن ،به آسمون، به شب،به قطره اشک،به یک برگ سبز،به یک درخت پیر ،به آبی دریا ،به روشنی ماه،به درخشانی خورشید ،به روز و به خودت ...،خدارو می بینی.همه جا،همه وقت،تنها کسی که همیشه دوستت داره.تنها معشوق و یا حتی عاشقی که  هیچ وقت ترکت نمی کنه .همیشه عاشق شنیدن صداته .حتی وقتی که هیچ کس نیست ،اون هست،اون بالا .نگاش کن ،صداش کن .ببین با چه شوقی صدات رو گوش میده ،عاشقته.تنها کسی که"هیچ وقت" براش معنی نداره .همیشه با توست و همیشه می مونه .خدا خیلی وفاداره ،خیلی مهربونه.من که خیلی دوستش دارم ،حتی اگه اینجا هیچکس هیچوقت دوستم نداشته باشه ،باز من هم خدارو دوست دارم و هم اونو.به خدا فکر کن...

     

    باتشکرازدوست عزیزم خانم محمودی که این مطلب رو برام ارسال کردند

     

     



    نظرات دیگران ( )

  • یک نگاه تا باران

    نویسنده: دختردریا(جمعه 85/6/24 ساعت 2:59 عصر)

     به نام او

     

    اقلیم متروک

     

    شعرم

    شبنامه های نقره ای پولک هایی ست

    که تکه ،تکه/

    روی بام تو می ریزد

    ودرصدایم

    طعم خوابی دودی ست

    درجستجوی باد...

     

    شعرم کناراقلیمی متروک

     ازنفسم شماره می سازد

    تسلیم بی صدائی خزه و غم...

     

    شبنامه های پولکی شعرم را

    امضاء می کنم؛

     

    دردی که در وجودم می آشوبد

    زخم بلوغ ساقه ی تنهائی

    خواهد شد

    درگلدان!

     

    3/4/82

     

     

    یک نگاه تا باران

     

    خیس و بارانی/ تنم

    درحصارسایه های انتظار

    این جاده  یک فاصله تا غروب را

    درخود خلاصه کرده است

    تو نیستی /ومی دانی

    باران،

    در حافظه ام ترک خورده است

     

    من،

    پراز خصیصه های تو را داشتنم

    دوستم بداربادستی به وسعت باران

    که پای آسمان خیس است

    ازخوابهایم دریایی!

     

    مراواژه ها می شناسند

    تو را این بغض همیشه!

    برآینه می نویسم : فریاد

    جاری می شود

    یعنی؛ ترانه هنوز معنا می شود

     

    واژه ها

     چه ساده رها می شوند

    دربغضی همیشگی

    از نگاهی در باران خیسم!

    و  می بارم

     

    فاصله ها/ مارامی شناسند

    هنوز؛

     درشعرم نبض میزنی

    به جستجو برخیز!

    10/2/83

     

     

     از کتاب بی زمین تر از درخت

    ر ضافلاح(بجنوردی)

     

     

     



    نظرات دیگران ( )

  • جشن تولد تو درخانه ی پاییزی ام

    نویسنده: دختردریا(جمعه 85/6/17 ساعت 9:14 عصر)

    سلام مولا ! ...تولدتان مبارک ...شب بسیار زیباییست ... خودتان که می بینید ...همه جا پر از گل و نور وشربت و شیرینی ست .همه جا صدای یا مهدی و هلهله و شادی به گوش می رسد .مردم در خیابان ها با لب های خندان و با نشاط و شادی به این طرف وآن طرف می روند .بوق ماشین های عروس و... پی در پی فضای خیابانها را پر می کند. کو چه ها را با پرچم های مهدی بیا و یا ابا صالح المهدی ادرکنی ...آزین کرده اند .همه منتظر آمدنتان هستند ...از مدتهاپیش  تصمیم گرفته بودم برای روز نیمه ی شعبان شعر تازه ای را که برایتان سروده ام در وبلاگم بنویسم تا آنرا بخوانید ...چون می دانم که تمام نامه ها و شعر هایی را که عاشقانتان می نویسند می خوانید ...اما امشب که در کوچه های نور واوج  شور و سرور مردم به خانه می آمدم احساس کردم بغض سنگینی گلویم را می فشارد...آسمان قلبم را ابرهای تیره ی دلتنگی فرا گرفت و نم نم باران دیگر نگذاشت مقابل گامهایم را ببینم .چشمانم سیاهی میرفت و چراغهای چشمک زن و نور فشفشه ها در مقابلم تیره وتار  شد...حالا که به زحمت به خانه رسیدم می نویسم ...میخواهم بگویم ...و بخوانید و بدانید که چقدر دلم گرفته است.ببینید که قلبم چقدر تند می تپدانگار خیال شکافتن سینه ام را دارد.نمی دانم چقدر طول خواهد کشید این حال تلخ و نخواستنی ...به یاد نیمه ی شعبان پنج سال قبل که .......!و...من با خاطرات روزهای خوب  ...تولد شما نازنین را در میان اشکهای جاری  جشن می گیرم...و می دانم که تو به جشن کوچکم سرخواهی زد و دستی بر سر م خواهی کشید فقط دستهای مهربان توست که می تواند ابرهای سیاه غصه  را برای همیشه از آسمان کوچک دلم دور کند.مولا تو را به خدا .... پیش از آنی که شود دیر به دادم برسید.....با آرزوی ظهور هرچه نزدیک ترشما ...برگ زرد پاییزیتان.



    نظرات دیگران ( )

  • دو شعر زیبا...

    نویسنده: دختردریا(جمعه 85/6/10 ساعت 7:19 عصر)

    ((هو))

    ((شبهای شعر خوانی من بی فروغ نیست ))

    گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم
    حتی اگر به دیده رویا ببینیم
    من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست
    بر این گمان مباش که زیبا ببینم
    شاعر شنیدنی ست ولی میل توست
     آماده ای که بشنوی ام یا ببینیم
    این واژه ها صراحت تنهایی من اند
     با این همه مخواه که تنها ببینیم
     مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی
    بی خویش در سماع غزل ها ببینیم
     یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم
    در خود که ناگزیری دریا ببینیم
    شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
     اما تو با چراغ بیا تا ببینیم

    محمدعلی بهمنی

    ***

    ((ری را))

    « ری را » ... صدا می‏آید امشب
    از پشت «کاچ» که بند آب
    برق سیاه تابش تصویری از خراب
    در چشم می‏کشاند.
    گویا کسی است که می‏خواند...

    اما صدای آدمی این نیست.
    با نظم هوش ربایی من
    آوازهای آدمیان را شنیده‏ام
    در گردش شبانی سنگین؛
    زاندوه‏های من
    سنگین‏تر.
    و آوازهای آدمیان را یکسر
    من دارم از بر
    یکشب درون قایق دلتنگ
    خواندند آنچنان؛
    که من هنوز هیبت دریا را
    در خواب
    می‏بینم.

    ری را ری را...
    دارد هوا که بخواند.
    درین شب سیا.
    او نیست با خودش،
    او رفته با صدایش اما
    خواندن نمی‏تواند.

    ((نیمایوشیج))

     دوستان نازنینم حتما به این نشانی پیش از  پایان ماه مبارک رمضان  مراجعه کنید.

    www.salavaat.com/form.asp



    نظرات دیگران ( )

  • پاییز

    نویسنده: دختردریا(سه شنبه 85/5/24 ساعت 12:27 عصر)

    پاییز

    کاش چون پاییز بودم... کاش چون پاییز بودم

    کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم

    برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد

    آفتاب دیدگانم سرد می شد

    آسمان سینه ام پر درد می شد

    ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد،

    اشک هایم همچو باران

    دامنم را رنگ می زد

    وه چه زیبا بود اگر پاییز بودم

    وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم

    پیش رویم:

    چهره ی تلخ زمستان جوانی

    پشت سر:

    آشوب تابستان عشقی ناگهانی

    سینه ام:

    منزلگه اندوه و درد و بد گمانی

    کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پاییز بودم

    ( از شعر اندوه پرست – دفتر دیوار)



    نظرات دیگران ( )

  • وعده ی خدا حق است

    نویسنده: دختردریا(یکشنبه 85/5/22 ساعت 9:6 عصر)

                                                            

     به نام او که به مظلومان وعده ی پیروزی داده است  او که یاور بی یاوران است و پناه بی پناهان ...  او که با یادش دلها آرام می شود...او که صبرش زیاد است و عدلش فراگیر.......ظلم  ظالمان را به سختی پاسخ می دهد و آنها را در قعر دوزخ می سوزاند..........آنچه می بینید تصاویر تانک های فوق مدرن و ضدّ زره مرکاوای اسرائیلی است. تانک هایی که هیچ موشک آرپی جی بر آن ها اثر نمی کند. تانک هایی که اسرائیل بارها به تجهیز خود به آن ها بر خود بالیده است. تانک های تمام اتوماتیکی که حتّی وقتی خاموش باشد و هیچ سرنشینی هم نداشته باشد اگر هر موجود متحرکی از نزدیکی آن بگذرد، به طور خودکار شروع به تیراندازی به سوی آن می کند. تانک هایی که واسطه بسیاری از جنایات رژیم صهیونیستی در لبنان و فلسطین بوده است. تانک هایی که تکنولوژی آن توسط آمریکای مدافع حقوق بشر! به اسرائیل اهداء شده است.

     

    تانک های پیشرفته ای که بخش مهمی از توان و هیمنه نظامی اسرائیل را تشکیل می دهد و ... غافل از اینکه سلاح مؤمنان ایمان بالله است و با قدرت توکل هیچ راهی ناپیمودنی نیست و دربرابر اسلحه مؤمن هیچ اسلحه ای کارگر نخواهد بود.

     این تانک ها همان تانک هایی است که جوانان مؤمن حزب الله در طول 12 روز گذشته 12 دستگاه آن را منهدم کرده اند. اینچنین است که می گوییم همه هیمنه پوشالین اسرائیل در هم شکسته است. (لا حول و لا قوّة الّا بالله العلی العظیم)

    ... و این تازه ابتدای راه است. اسرائیل باید منتظر نمایش های قدرت و عزّت حزب الله در آینده نزدیک باشد.

    ... باش تا صبح دولتش بدمد

    کاین هنوز از نتایج سحر است

    چرا که هرگز تخلفی در وعده های خدای قادر نخواهد بود

      نویسنده : سید محمدعلی حقدوست... وبلاگ تحقیق

                                        

     



    نظرات دیگران ( )

  • سلام....من دوباره برگشتم

    نویسنده: دختردریا(چهارشنبه 85/5/4 ساعت 8:51 عصر)

     

     

    ((هو))

    سلام من دوباره اومدم.دلم خیلی خیلی خیلی برای نوشتن تنگ شده بود و برای دوستان خوبم.خیلی خوشحالم که می تونم باز هم در کنارتو ن باشم.از همین الان بی صبرانه منتظر شنیدن صدای قدمهاتون هستم ...کوچه ی دلم مشتاق عبورتونه.... 

    هنوزم چشمای تو، مثل شبای پر ستاره ست
    هنوزم دیدن تو، برام مثل عمر دوباره ست

    هنوزم وقتی می خندی، دلم از شادی می لرزه
    هنوزم با تو نشستن، به همه دنیا می ارزه

    تا گلی بر سر ایوون تو پژمرد و فرو ریخت
    شبنمی غمزده از گوشه چشمان من آویخت

    دوری بین من و تو؛دوری باغ و تماشاست
    دوری بین من و تو؛دوری ماهی و دریاست

    هنوزم چشمای تو، مثل شبای پر ستاره ست
    هنوزم دیدن تو، برام مثل عمر دوباره ست

     

     

     

     



    نظرات دیگران ( )

    <      1   2      
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن
    1
    2
    3
    4
    5
    6
    7
    8
    9
    10
    11
    12
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن

    *
    *
    *
    *
    *
    *
    *